ترجمه خطبه حضرت زینب در کوفه
شاعر : ناصر زارعی
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : مثنوی
ای امـیـر کـــاروان سـوخـتـــه چـشـم عالـم بـر کـلامت دوخـتـه
هم حسین هم کربلا مدیـون تـو هـم خدا، هم مصطفـی ممنون تو
با نـدای اسکـتـو کـردی عـیـان قـدرت ثـارالـّلـهـی را در جهـان
حبس شد در سـیـنـۀ مردم نفس پس دگر نشنید کس بانگ جرس
بعد حمد حـقّ، ثـنـای مصطفـی کـوفـیـان را اینـچـنیـن دادی نـدا
ای شمـا، مکـاره هـای بـی وفـا گـریـه آیـا مـی کنـیـد از بهـر ما؟
خشک نی گـردد الهی اشکتـان نـاله هـا تان کـم نگردد هـر زمان
کارتان مانند آن ریـسـنـده است باز بنماید به پیشش هرچه هست
شد قسم نیرنگ تان در زنـدگی مرگـتـان بـادا از این درمانـدگی
ای سخن چینان پر مکر و ریـا سینه تـان پـر کینه، خالی از خـدا
جُز کلام پوچ و این بیـهـودگی هست در بین شمـا چه ویـژ گی؟
مثـل تـزئـینـیـد بـر روی قـبـور یا که چون سبزه زبستان مانده دور
هـان که بد تـوشه برای آخرت کرده اید ارسال، دور از مغـفرت
خشم حـقّ شد شـامل حـال شما در عـذابــش جــاودانــیـد و رهـا
بعد از این حال شما باشد چنین گریه تان بسـیار و خنـده کمترین
چونکه ننگی شد گریبان گیرتان خشم حقّ مشمول خُرد و پیرتان
ذلّت و بیـچـار گی در کـام تان تـا ابـد ثـبت است بـا آن نـام تـان
پـاک بنـمایید از دامن چـسـان؟ خـون سـالار جـوانان در جـنـان
آنکه بُـد جان نــبی، اصل کـرم بـر رسالت معدن و صاحب نعم
هان که بد جرمی بُوَد بر دوشتان رحمت حقّ دور بـاد از نوشـتان
پاره کردید ازپیمبر چون جگـر حرمتش را هتک کردید از شرر
زین جنایت غم سرا گشته زمین نیست گنجایش سما را، پس یقین
آسمان بـاید ببارد خـون ز غــم وای تـان ای کوفیـان از این ستم
لیک عذاب آخرت ننگین تر است کس نگردد یارتان در آن نشست
حـقّ بگیـرد انتـقـامش واپسـیـن او به حقّ پیوستـه باشد در کمین
محشـری بر پـا نمودی با بیـان کـوفه شد مـاتـم سرا در آن میان
زنـده شـد نــام عـلـی در یـادها فـاش کـردی مکـرهـا، بـیـدادهـا
هم نشان دادی عـفـاف مـادرت هم چو او، کردی دفاع از رهبرت
نـقـشـه هــای زادۀ مرجـانـه را کـرده خـنـثـی با لسـان مرتـضی
تا چـنین شـد آن امـام راستـیــن چهارمین حبل المتین و رکن دین
گفت عمّه: عـلـم تو مطلـق بـود یعنی علمت نی زکس، از حقّ بود
بـی معلـم بـوده ای تـو عـالـمـه هـم فـهـیـمی ای تو دخت فاطـمه
زیـنـبــا گـرچـه بـدم یا غـافـلـم کن نگـاهـم بـر حسینت « سائـلم »
|